سعدی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف''' شاعر و نویسنده ایرانی و فارسی زبان معروف قرن هفتم بود که به نام '''سعدی''' شهرت داشت. سعدی در فاصله سالهای ۶۰۶ تا ۶۹۰ هجری قمری زندگی میکرد. او زاده شیراز بود و از این رو او را '''سعدی شیرا...» ایجاد کرد) |
جز (Raha صفحهٔ ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف را به سعدی منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۳ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۴:۵۸
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف شاعر و نویسنده ایرانی و فارسی زبان معروف قرن هفتم بود که به نام سعدی شهرت داشت. سعدی در فاصله سالهای ۶۰۶ تا ۶۹۰ هجری قمری زندگی میکرد. او زاده شیراز بود و از این رو او را سعدی شیرازی نیز میگویند. از دیگر القابی که به سعدی داده شده میتوان به به استاد سخن، پادشاه سخن، شیخ اجل و... اشاره کرد.
سعدی در نظامیه بغداد تحصیل کرد و مدتی به عنوان خطیب به نقاط مختلفی شام و حجاز رفت. با این حال سعدی بخش زیادی از عمر خود را در زادگاهش یعنی شیراز گذراند و تا پایان عمر همانجا بود. او در نظم و نثر تبحرداشت و آثار زیادی خلق کرد که امروزه در ایران و جهان مورد توجه اهالی ادب و شعر است.
آرامگاه سعدی معروف به سعدیه یکی از نقاط مهم گردشگری شهر شیراز است.
آثار سعدی
معروفترین آثار سعدی دو کتاب بوستان و گلستان هستند:
بوستان سعدی: مجموعه ایست از داستانهایی که به نظم سروده شدهاند
گلستان سعدی: سعدی گلستان را به نثر مسجع تالیف کرده و در آن از نظم نیز بهره گرفتهاست.
از سعدی همچنین دیوان اشعاری به جا مانده که حاوی اشعار او به صورت غزلیات و هزلیات است. در این کتاب اشعار زیادی از سعدی در قالبهای غزل، قصیده، رباعی و... وجود دارد.
سعدی همچنین اشعار متعددی به زبان عربی دارد.
مراثی اثری است از سعدی که شامل چند مرثیه در قالب قصیده برای برخی از رجال معاصر سعدی است.
صاحبیه اثر دیگر سعدی مجموعه شعری از اوست که اشعار فارسی و عربی در قالب قطعه دارد.
از دیگر آثار سعدی میتوان به نصیحةالملوک، رسالهٔ عقل و عشق و مجالس پنجگانه اشاره کرد.
غزل سعدی
ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را
یاقوت چه ارزد بده آن قوتِ روان را
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را
ای روی تو آرام دل خلق جهانی
بی روی تو شاید که نبینند جهان را
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبور میان را
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست
کز شادی وصل تو فرامُش کند آن را
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید
از جای جراحت نتوان بُرد نشان را