درخواست اصلاح

سه تار (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ویکیدا
جز (جایگزینی متن - 'ن های' به 'ن‌های')
جز (جایگزینی متن - '،د' به '، د')
خط ۱: خط ۱:
کتاب سه تار یکی از آثار [[جلال آل احمد]] است.این کتاب شامل ۱۳ [[داستان کوتاه]] است که توسط [[انتشارات وزراء]] در ۱۸۴ صفحه به زبان فارسی منتشر شد.  
کتاب سه تار یکی از آثار [[جلال آل احمد]] است.این کتاب شامل ۱۳ [[داستان کوتاه]] است که توسط [[انتشارات وزراء]] در ۱۸۴ صفحه به زبان فارسی منتشر شد.  
[[پرونده:تصویر جلد کتاب سه تار.jpg|بندانگشتی|{{کتاب|نام=سه تار|نویسنده(ها)=جلال آل احمد|موضوع=داستان‌های کوتاه،داستان|ناشر=انتشارات وزراء|قطع=رقعی|زبان اصلی=قارسی|تعداد صفحه=184}}]]
[[پرونده:تصویر جلد کتاب سه تار.jpg|بندانگشتی|{{کتاب|نام=سه تار|نویسنده(ها)=جلال آل احمد|موضوع=داستان‌های کوتاه، داستان|ناشر=انتشارات وزراء|قطع=رقعی|زبان اصلی=قارسی|تعداد صفحه=184}}]]


==داستان ها==
==داستان ها==

نسخهٔ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۹

کتاب سه تار یکی از آثار جلال آل احمد است.این کتاب شامل ۱۳ داستان کوتاه است که توسط انتشارات وزراء در ۱۸۴ صفحه به زبان فارسی منتشر شد.

اطلاعات کتاب
نام: سه تار
موضوع: داستان‌های کوتاه، داستان
نویسنده(ها): جلال آل احمد
ناشر: انتشارات وزراء
قطع: رقعی
زبان اصلی: قارسی
تعداد صفحه: 184

داستان ها

  1. سه تار
  2. بچه مردم
  3. وسواس
  4. لاک صورتی
  5. وداع
  6. زندگی که گریخت
  7. آفتاب لب بام
  8. گناه
  9. نزدیک مرزون آباد
  10. دهن کجی
  11. آرزوی قدرت
  12. اختلاف حساب
  13. الگمارک و المکوس

برشی از کتاب

من اولین بار بود که روی آب، در قایقی می‌نشستم. شنیده بودم که روی آب، حال آدم به هم می‌خورد، ولی به خود اطمینان داشتم. یکی دوبار وقتی پای یک نفت‌کش دو دکله دور می‌زدیم سرم گیج ‌رفت. ولی خودم را نگه داشتم و بعد حالم به جا آمد.

هوا خیلی گرم بود. مه تا ته گلوی آدم فرو می‌رفت و مزه‌ای ترشیده داشت. چیزی به ظهر نمانده بود. صبح از خرمشهر با یک تاکسی، با هزار چک و چانه به بیست تومان راه افتاده بودم. و وقتی به پاسگاه مرز عراق وارد شدم، نیم‌ساعت به ظهر داشتیم. رفقای راه از تهران تا اهوازم، که همان توی قطار با هم آشنا شده بودیم، هرچه اصرار کرده بودند حاضر نشده بودم بمانم و عصر به اتفاق آن‌ها، با قایق دوازده نفره شیخ عبود حرکت کنم. پیش خودم فکر کرده بودم که «چرا؟ من که تذکره دارم چرا کارمو عقب بندازم؟ اونم با یه عده قاچاقچی، اونم شبونه و دزدکی از مرز رد شم؟»