مدیر مدرسه: تفاوت میان نسخهها
(مقاله) |
جز (جایگزینی متن - 'ت.ا' به 'ت. ا') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
کتاب مدیر مدرسه یکی از آثار [[جلال آل احمد]] [[نویسنده]]، مترجم و منتقد بزرگ ایرانی است.این کتاب یک [[رمان]] به نظر میآید. این کتاب اولین بار در سال 1337 توسط [[انتشارات مجید]] در 128 صفحه به زبان فارسی منتشر شد. | کتاب مدیر مدرسه یکی از آثار [[جلال آل احمد]] [[نویسنده]]، مترجم و منتقد بزرگ ایرانی است. این کتاب یک [[رمان]] به نظر میآید. این کتاب اولین بار در سال 1337 توسط [[انتشارات مجید]] در 128 صفحه به زبان فارسی منتشر شد. | ||
[[پرونده:تصویر جلد کتاب مدیر مدرسه.jpg|بندانگشتی|{{کتاب|نام=مدیر مدرسه|نویسنده(ها)=جلال آل احمد|موضوع=رمان|ناشر=انتشارات مجید|قطع=رقعی|زبان اصلی=فارسی|تعداد صفحه=128|نخستین چاپ=1337}}]] | [[پرونده:تصویر جلد کتاب مدیر مدرسه.jpg|بندانگشتی|{{کتاب|نام=مدیر مدرسه|نویسنده(ها)=جلال آل احمد|موضوع=رمان|ناشر=انتشارات مجید|قطع=رقعی|زبان اصلی=فارسی|تعداد صفحه=128|نخستین چاپ=1337}}]] | ||
نسخهٔ ۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۴
کتاب مدیر مدرسه یکی از آثار جلال آل احمد نویسنده، مترجم و منتقد بزرگ ایرانی است. این کتاب یک رمان به نظر میآید. این کتاب اولین بار در سال 1337 توسط انتشارات مجید در 128 صفحه به زبان فارسی منتشر شد.
برشی از کتاب
همهی جیرهخورهای اداره بو برده بودند که مدیرم و لابد آنقدر سادهلوح بودند که فکر کنند روزی گذارشان به مدرسهی ما بیفتد. همان روز فهمیدم که از هر سه نفرشان یک نصف حقوقش را پیش خور کرده یا مساعده گرفته، یا قالی و سماور قسطی خریده و سفتهای داشته که باید از حقوقش کم بگذارند. حسابدار قبلی هم که زده بود به چاک و حسابها درهم شده بود. علم صراطی بود. دنبال سفتهها میگشتند؛ به حسابدار قبلی فحش میدادند؛ التماس میکردند که این ماه را ندیده بگیرید و همهی حق و حسابدان شده بودند و یکی که زودتر از نوبت پولش را میگرفت صدای همه در میآمد. آن روز رعایت ادب چنان کلافهام کرد که پیه دو سه روز تاخیر حقوق را به تنم مالیدم. اما بدی کار این بود که در لیست حقوق مدرسه، بزرگترین رقم مال من بود. درست مثل بزرگترین گناه در نامهی اعمال. دوبرابر فراش جدیدمان حقوق میگرفتم. از دیدن رقمهای مردنی حقوق دیگران چنان خجالت کشیدم که انگار مال آن ها را دزدیده بودم. دو ساعت تمام قدم زدم و همه را برخود مقدم داشتم. شاید کفارهای داده باشم.
در تمام آن دو ساعت، حتی در بار این فکر نیفتادم که آخر، آنهای دیگر ثلث سابقهی تو را هم ندارند و نصف ورق پارههایی را که لوله کردهای و نمیدانی در کدام پستوی زندگیات تپاندهای! این جور فلسفه بافیها را حالا برای خودم میکنم. آن روز فقط این را احساس میکردم که وقتی دیگران آنقدر ناچیز حقوق میگیرند، جیرهخور گمنام دولت هم که باشی نمیتوانی خودت را مسئول ندانی. این بود که نمیتوانستم خودم را راضی کنم. تازه خلوت که شد و ده پانزده تا امضا که کردم، صندوقدار چشمش به من افتاد و با یک دنیا معذرت ششصد تومان پول دزدی را گذاشت کف دستم...