مدیریت
مدیریت، فرآیندی پیچیده است و رکن اصلی موفقیت یک سازمان است. مدیریت، از اصول و قواعدی پیروی میکند که لازمه رسیدن به اهداف هستند و هم در زندگی روزمره و هم در حفظ و ارتقای یک سازمان بسیار مهم است. اگر فردی نتواند در کار و زندگی مدیریتی صحیح داشته باشد، متحمل هزینههای سنگین و آسیبهای روانی جدی خواهد شد.
وظایف مدیریت
هانری فایول (نظریه پرداز و صنعتگر فرانسوی-ترکیهای) چنین اظهار داشت که همه مدیران پنج وظیفه انجام میدهد: برنامهریزی، سازماندهی، رهبری، هماهنگی و کنترل.
- برنامهریزی: اولین قدمی است که یک مدیر برای موفقیت سازمانش برمیدارد. برنامهریزی مشخص میکند چه کارهایی باید در حال حاضر و چه کارهایی در آینده انجام شوند تا اهداف سازمانی محقق شوند. برنامهریزی، به مدیر کمک میکند چشمانداز دقیقی را برای خود و همکارانش تعریف کند. همچنین، یک مدیر باید بتواند استراتژیهایی را برای رسیدن سازمان به اهدافش در زمان مشخص تدوین کند. مدیران موفق میدانند که قبل از اجرای هراستراتژی باید به دقت درباره آن برنامهریزی کنند.
- سازماندهی: یک مدیر، منابع انسانی، منابع مالی، مواد، ماشین آلات و تجهیزات را ارزیابی میکند. سپس با توجه به اهداف سازمانی و امکانات موجود، وظایفی را به هر یک از اعضای سازمان اعطا میکند. بنابراین، برای سازماندهی دقیق یک کسبوکار، مدیران باید بتوانند ارتباط خوبی با کارمندان و بخشهای مختلف سازمان خود برقرار کنند. یک مدیر لایق، مهارت ارتباط بین فردی را به خوبی بلد است و میتواند چالشهای بین افراد را به خوبی حلوفصل کند.
- رهبری: حوزه تحقیق است و هم یک مهارت عملی که شامل توانایی یک فرد یا سازمان برای «رهبری» یا راهنمایی افراد، تیمها یا کل سازمان است. در دیدگاه تخصصی دیدگاههای مختلف در خصوص رهبری وجود دارد. از بارزترین این تضادها در خصوص رهبری رویکردهای شرقی و غربی است و همچنین (در غرب) ایالات متحده در مقابل رویکردهای اروپایی دارای دیدگاههای متفاوتی در سطح کمتر است. محیطهای دانشگاهی ایالات متحده، رهبری را فرایندی از نفوذ اجتماعی میدانند که در آن فرد میتواند کمک و پشتیبانی دیگران را برای انجام یک کار مشترک ایجاد کند.
- هماهنگی و کنترل: نظارت و كنترل ، فرايندى است براى كسب اطمينان از اين كه اقدامات و فعاليتهاى جارى سازمان، در جهت اهداف پيش بينى شده و منطبق با اقدامات برنامه ريزى شده، مى باشد. بنابراين، مى توان گفت كه كنترل و نظارت فرايندى است كه بايدها را با هست ها؛ مطلوبها را با موجودها و پيش بينىها را با عملكردها مقايسه مىكند، و تصوير روشنى از اختلاف يا تشابه بين اين دو گروه از عوامل را در اختيار مسئولان و مديران سازمان قرار مىدهد.
انواع سبکهای مدیریت
سازمانی را تصور کنید که یک مدیر جدید به آن وارد شده است. او احتمالا تغییرات بسیاری در برنامهها، استراتژیها، ساختار سازمان و قسمتهای مختلف دیگر ایجاد میکند. وظایف او تفاوت چندانی با مدیر قبلی ندارد، حوزه فعالیت سازمان هم تغییر نکرده و اهدافی که برای سازمان برنامهریزی شده هم همان است. علت ایجاد این تغییرات، تفاوت سبک دو مدیر است. مدیر جدید به شیوههای منحصر به خودش سازمان را مدیریت میکند.
سبک مدیریت هر فرد به ویژگیهای شخصیتی مدیر، نوع سازمان و شیوه کار آن، فرهنگ کاری، سبک مدیریت سازمانهای رقیب و موارد اینچنینی بستگی دارد. در ادامه سبکهای مختلف مدیریت را به صورت خلاصه بررسی میشود.
1) مدیریت دموکراتیک
مدیر اختیار مدیریت وظایف کارمندان و مدیران میانی را به خودشان میسپارد و به آنها اجازه میدهد خلاقیت داشته باشند و نظراتشان را اجرا کنند.
2) مدیریت خودکامه
در این سازمانها مدیر یک دیکتاتور است که به کسی حق تصمیمگیری نمیدهد و حرف اول و آخر را خودش میزند. او همه چیز را مو به مو برای کارمندان تعیین میکند و از آنها انتظار دارد دقیقا مطابق با آنچه که گفته، کارهایشان را پیش ببرند. کارمندان تحت نظارت یک مدیر خودکامه هیچ آزادی عملی در سازمان ندارند.
3) مدیریت اختیاری
در این روش مدیر یک چشمانداز و مسیر کلی برای کارکنان مشخص میکند و مابقی کارها را به آنها میسپارد. مثلا مدیر مشخص میکند که تا آخر ماه، هر کارمند یک سری وظایف انجام داده باشد و به یک سری هدف هم رسیده باشد. کارمندان میتوانند از هر روشی که میخواهند به این اهداف دست پیدا کنند و کارهایشان را انجام بدهند.
به طور کلی نمیتوان مرز مشخصی بین سبکهای مختلف مدیریت قائل شد. شاید یک مدیر در حالت کلی دموکرات باشد، اما در موارد مهم به صورت خودکامه عمل کند.
تفاوت مدیریت با ریاست
ریاست شخصی است که مسئول ارزیابی کار افراد و تایید تصمیمات خاص است. بسته به موقعیت فرد در سازمان، رئیس ممکن است عنوان متفاوتی مانند مدیر یا معاون رئیس داشته باشد،ولی مدیریت فردی است که وظیفه نظارت و هماهنگی کار گروهی افراد را برعهده دارد. در طرف دیگر مدیریت، فرایند برنامهریزی، سازماندهی و کنترل کار دیگران بهمنظور دستیابی به اهداف خاص است.
تفاوت مدیریت با رهبری
تفاوت عمده مدیریت و رهبری این است که هر یک در موقعیت متفاوتی بهکار میروند. هنگامی که سخن از انتخاب بین مدیریت و رهبری به میان میآید، انتخاب گزینهی بهتر بستگی به آن موقعیت دارد. برخی شرایط به مدیر نیاز دارند، در صورتی که موقعیت دیگری ممکن است مستلزم رهبر باشد؛ برخی اوقات، موقعیتهایی پیش میآیند که هم به رهبر و هم به مدیر نیازمندند.