درخواست اصلاح

سلمان هراتی

از دانشنامه ویکیدا

سلمان هراتی یکی از شاعران معاصر و توانمند ایرانی بود که عمر بسیار کوتاهی داشت. سلمان هراتی با نام کامل "سلمان قنبر هراتی" در اول فروردین ماه 1338 در مرزدشت تنکابن به دنیا آمد. او از خانواده‌ای مقید و مذهبی بود و خود نیز اعتقادات مذهبی بالایی داشت.

تصویری از سلمان هراتی در طبیعت
تصویری از سلمان هراتی در طبیعت
اطلاعات شخصی
نام(های): سلمان قنبر هراتی
لقب(ها): آذرباد
تاریخ تولد: 1 فروردین 1338
محل تولد: مازندران، تنکابن، مرزدشت
تاریخ فوت: 9 آبان 1365
محل دفن: تنکابن، مرزدشت، خیابان سنگرمال
پیشه: شاعر، معلم
فرزندان: رابعه و رسول

سلمان هراتی پس از اخذ مدرک فوق دیپلم هنر به عنوان معلم در یکی از روستاهای لنگرود مشغول به کار تدریس شد.

سلمان هراتی ذوق شاعرانه بالایی داشت و اعتقادات و باورهای او در شعرهایی که سروده مشهود است. او یکی از متعهدترین شاعران ایرانی به انقلاب اسلامی بود.

سلمان هراتی 9 آبان ماه 1365 در حالی که تنها 27 سال سن داشت در یک حادثه رانندگی در مسیر لنگرود، از دنیا رفت.

بر سنگ مزار سلمان هراتی این شعر حک شده است:

آه از پاییز سرد، ای کاش من

تصویر مقبره سلمان هراتی در مرزدشت
تصویر مقبره سلمان هراتی در مرزدشت

از تو باغی در بهاران داشتم

در منطقه غرب تهران میدانی به نام سلمان هراتی نامگذاری شده است.

سلمان هراتی با تخلص آذرباد شعر می‌سرود.

سلمان هراتی از شاعران برجسته و برگزیده شعر جنگ است. نگاه او به مقوله جنگ در نوع خود جالب و خاص است. از نظر سلمان هراتی جنگ زیبا و واجب است!

نکته مشهود دیگر در آثار سلمان هراتی، غرب ستیزی اوست!

شعری از سلمان هراتی برای جنگ

وقتی که از هوای گرفته بودن

به سمت جبهه می‌آیی

تمام تو در معیت آفتاب است

زیر کسای متبرک توحید

آثار

  • آسمان سبز 1364
  • دری به خاه خورشید 1367

سلمان هراتی عمر کوتاهی داشت و در جوانی دار فانی را وداع گفت به همین دلیل آثار کمی از او منتشر شده است. برخی از دوستان و آشنایان او پس از مرگش نسبت به انتشار و چاپ اشعار او برای نوجوانان و بزرگسالان کوشیدند. دری به خانه خورشید اشعار سلمان هراتی برای بزرگسالان و مجموعه شعر از این ستاره تا آن ستاره(1368)، حاوی اشعار او برای نوجوانان است.

همچنین در سال های 1380 و 1386 مجموعه اشعار سلمان هراتی منتشر شد.

غزلی از سلمان هراتی

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است

میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است

مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست

هزار عرصه برای پریدنم تنگ است

اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود

فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است

چگونه سر کند اینجا ترانه خود را

دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟

هزار چشمه فریاد در دلم جوشید

چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است

مرا به زاویه باغ عشق مهمان کن

در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است