درخواست اصلاح

مجری

از دانشنامه ویکیدا

مجری به معنای اجرا کننده و انجام دهنده کار است. مجری می‌تواند یک شخص، گروه یا نهاد باشد.

عبدالله روا یکی از مجریان تلویزیون در حال اجرای برنامه ای با حضور جواد خیابانی
عبدالله روا یکی از مجریان تلویزیون در حال اجرای برنامه‌ای با حضور جواد خیابانی

مجری درواقع مدیر و رهبر و هدایت‌کننده یک صحنه یا طرح یا کار است. امروزه مجری به طور عام به فردی گفته می‌شود که یک برنامه تلویزیونی یا اینترنتی یا هرنوع رسانه دیگر که به منظور ارتباط با مخاطب به صورت زنده، ضبط شده، در فضای رودر رو و... تهیه می‌شود را اداره کند.

اقدامات مجری عاملی است که باعث می‌شود مخاطبان تا پایان، با برنامه‌ها همراه باشند..

واژه شناسی

براساس لغت نامه دهخدا

مجری. [ م ِ ] ( اِ ) ظرفی باشد عطار و دارو فروش را که در آن داروها گذارند. ( برهان ) ( آنندراج ). ظرفی باشد که در آن دارو و دیگر چیزها گذارند و حفظ کنند. ( ناظم الاطباء ). در گلپایگان ، مجری ( جعبه چوبین )، در اراک ( سلطان آباد )، مجری ( علاوه بر این معنی ، صندوقچه چوبی که زنان لوازم آرایش خود را در آن گذارند ). بروجردی نیز، مجری ( صندوقچه چوبی یا آهنی ). ( حاشیه برهان قاطعچ معین ). صندوقچه یا جعبه مایل به درازی و با دیواره کوتاه غالباً از فلز یا چوبین که پوششی از حلبی یا تنکه‌ای آهن دارد. جعبه‌ای زنانه برای خرد و ریز خود غالباً از فلز یا چوبین به فلز پوشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). صندوقچه آهنین محکم که در آن بسته شود و قفل محکمی دارد و معمولاً برای گذاشتن اسناد و اوراق بهادار و پول و طلا آلات و گوهرهای گرانبها از آن استفاده کنند. (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || (اصطلاح گیاه‌شناسی) فرهنگستان ایران این کلمه را معادل «پیکسید» قرار داده و افزاید: «میوه خشکی است که مانند جعبه ای در دارد، مثل تخم خرفه...». از انواع میوه‌های کپسول است که چون محفظه‌ای در دارد مثل میوه خرفه. مجری. [ م َ را ] ( ع اِ ) رهگذر. ج ، مجاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). گذر. گذرگاه. محل رفتن. محل عبور. راه. طریق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :

ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای دل بگذرد از چرخ هفتم همچو سوزن از حریر. سعدی. || گذرگاه آب. جای جریان آب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و حوضهای سنگین در زیر ناودان‌ها نهاده، سوراخی در زیر آن که آب از آن سوراخ به مجری رود. (سفرنامه ناصرخسرو ص 37 ).

- مجرای شمس ؛ دائرة البروج را گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). - مجرای نهر ؛ بستر آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

|| در طب ، تجویفی در باطن عضو حاوی چیزی و نافذ از عضوی به عضوی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). - مجرای بول؛ فرهنگستان ایران کلمه «پیشاب راه» را بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به واژه‌های نو فرهنگستان ایران شود.

|| حرف آخر کلمه. || در شعر حرکت حرف روی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). حرکت حرف روی از فتحه و کسره و ضمه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حرکت رَوی و این حرکت را از بهر آن مجری خواندند که ابتدای جریان صوت در حرف وصل از حرکت رَوی است چنانکه: «دوستا گر دوستی گر دشمنی» که صوت یاء در این شعر الابه حرکت نون که رَوی است ظاهر نتواند شد. (المعجم چ دانشگاه ص 271). حرکت رَوی را گویند و این حرکت رَوی در قوافی اشعار پارسی مستعمل است :بیشتر بخوانید ...

بر اساس فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - روان کننده ( آب و مانند آن). ۲ - اجرا کننده انجام دهنده . یا مجری حکم (قانون) . کسی (کسانی) که حکم (قانونی) را به مرحله اجرا درآورد (در آورند).

هر حیوان وحشی که بچه‌ای بدنبالش باشد

براساس فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) صندوقچه آهنی قفل دار.

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) اجراء کننده ، انجام دهنده . ، ~ حکم (قانون ) کسی که حکم قانونی را به مرحله اجرا درآورد.

(مُ را ) [ ع . ] (اِمف .) روان کرده شده .

(مَ را ) [ ع . ] (اِ. ) محل جریان و عبور. ج . مجاری.

براساس فرهنگ عمید

کسی که امری را اجرا کند، اجراکننده. صندوق کوچک فلزی یا چوبی، صندوقچه.

براساس تعریف فرهنگستان زبان و ادب

{TV presenter, presenter , TV host, host} [سینما و تلویزیون] فردی که برنامه تلویزیونی را معرفی می کند یا اجراکنندۀ برنامه در طول مدت آن است.