درخواست اصلاح

پری‌دخت (کتاب)

از دانشنامه ویکیدا
(تغییرمسیر از پری‌‌دخت)

پری‌دخت؛ مراسلات پاریس طهران اثر حامد عسکری، روایتی عاشقانه است که در قالب نامه‌های رد و بدل شده بین دو شخصیت گفته می‌شود. نشر مهرستان این اثر را به چاپ رسانده و در اختیار مخاطبان قرار داده است. این کتاب در 140 صفحه و در سال 1397 به انتشار رسیده است.

پرونده:تصویری ازجلد کتاب پری‌دخت.jpg
تصویری ازجلد کتاب پری‌دخت
اطلاعات کتاب
نام: پری‌دخت
موضوع: رمان عاشقانه
نویسنده(ها): حامد عسکری
ناشر: انتشارات مهرستان
قطع: رقعی
تعداد صفحه: 140
نخستین چاپ: 1399

این کتاب اولین رمان به قلم حامد عسکری است.

قالب اصلی کتاب

نامه‌نگاری شیوه‌ روایت داستان این کتاب است که در آن، خواننده سیر وقایع داستان را از طریق نامه‌های نوشته شده دنبال می‌کند. با وجود اینکه این شیوه به دلیل گسترش فناوری و وسایل ارتباط جمعی در میان نویسندگان و خوانندگان امروزی کمتر رواج دارد، اما هنوز هم در آثار برخی نویسندگان معاصر، از جمله این اثر، دیده می‌شود.

حامد عسکری در مقدمه کتاب "پری‌دخت" به این نکته اشاره می‌کند: "سیدمحمود و پری‌دخت در تهران زندگی می‌کردند. سیدمحمود را برای فراگیری علم طبابت به پاریس فرستاده‌ام و پری‌دخت چشم به راه بازگشت اوست. هر دوی آنها از دوری یکدیگر رنج می‌برند و سوز این فراق در تک تک کلمات نامه‌هایشان هویداست. این نامه‌ها در طول چند ماه فراق رد و بدل شده و بعد از آن، هر دوی آنها در گذر زمان گم شده‌اند."

پیام این کتاب

کتاب "پری دخت" با ظرافت تمام، خواننده را به سفری در اعماق عشق و فراق می‌برد. لحن صمیمی و عاشقانه نامه‌ها، تصویری زنده از شور و اشتیاق دو شخصیت داستان به نمایش می‌گذارد. علاوه بر داستان عاشقانه، "پری دخت" تصویری از اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران در دوره قاجار را نیز به خواننده ارائه می‌دهد. اشارات نویسنده به آداب و رسوم، پوشش و سایر جزئیات زندگی در آن دوران، به غنای داستان می‌افزاید.

برشی از کتاب

تصدقت گردم! پریدخت جان! بعد از سلام. امروز سه روز است که در پاریس یا به قول خودشان «پغیس»، رحل اقامت افکنده‌ام و قرار است بعون الله و منته، همانگونه که ذکرش رفت، درس طبابت بخوانم. اقامتگاه‌مان عمارتی است در حوالی فاکولته طب که تمهیداتی به قاعده دارد و اسباب معاش در مقبول و مطبوع مهیاست. کتابخانه‌ای معظم و مفصل هم در جنب همین عمارت است که اوقات فراغت بال را در آن می‌گذارنم؛ اما مگر خاطر عاطرتان می‌گذارد. جامه‌دان را که باز می‌کنم، عطر وطن را انگار هنوز دارد. و آه از عطرها که با این غریب دورافتاده از وطن، چه ها نخواهد کرد...