عرفان
عرفان، در لغت به معنی «شناختن» است و برمبنای ریشه عَرَفَ در زبان عربی می باشد. تاکنون چندین کلمه از آن مشتق شده است. مانند اِعتِراف، مُعرِّف، مَعروف، عارِف، تعارُف، تعریف و... ؛ عرفان در اصطلاح به ادراک خاصی گفته میشود که از راه تمرکز بر باطن نفس (نه از راه تجربهٔ حسی و نه از راه تحلیل عقلی) به دست میآید و در جریان این سیر و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل میشود که شبیه به «رویا» است و گاهی عیناً از وقایع گذشته یا حال یا آینده حکایت میکند.
در تعریفی دیگر، به مفهوم شناختی «رازگونه و نهانی» خمیرمایه افکار بلند و آداب تأثیرگذاری است. برای یافتن و پیوستن به حقیقت، از طریق شهود، «تجربه درونی» و «حال» که نشانههای آن، در مکاتب مختلف جهان، اعم از عقاید بِرَهمَنها، بوداییها، رواقیان، نسطوریان، مهریان (میترائیسم)، عقاید مسلمانان ، عقاید افلاطونیان جدید، فرامین زرتشت و کتاب کابالا عرفان سیاسی یهودیت، که به توضیحات فرقه کابالا از آیین یهود می پردازد، همچنین اعتقادات سرخپوستان آمریکا به چشم میخورد. این حوزه مطالعاتی میان رشته ای تقریباً جدید؛ امروزه تحت عنوان رشته ادیان و عرفان در مراکز آموزش عالی ایران و نیز بعضاً در دیگر کشورهایی که عمدتاً در جنوب شرقی قاره آسیا قرار دارند نظیر چین، مالزی و اندونزی جای دارد. مصداق حقیقت در عرفان الهی، وجود خدا است. عرفان، شناختی حقیقتگرایانه و تلاشی عملگرایانه فراتر از واقعگرایی حسی_عقلی و آرمانگرایی تصوری است؛ از این رو این مرام با رازگونگی و غیبباوریِ آمیخته از «عشق» و «ذوق» و «اشراق»، همراه است.
عرفان، نوعی روش برای حصول و رسیدن به حقیقت است؛ و با این فرضیه بنا شدهاست که عقل و حواس پنجگانه، به دلیل خطاهای ادراکی، قابل اِتکا نیستند و به تنهایی، قادر به درک حقیقت نیستند و از این رو، به نوعی تلاش برای درک به واسطه سلوکی خاص در پی حقایق نیاز است که به آن عرفان میگویند. همچنین گفته میشود که عرفان، شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال، حاصل میشود و آن را علم وجدانی هم میخوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است، عارف میگویند. عرفان در بسیاری از اقوام و ملل و مذاهب مختلف جهان و حتی مکاتب فلسفی رایج است. در دستگاه فلسفی اسلامی که فارابی، ملاصدرا و ابن سینا از سردمداران آن هستند، آنها پنج اصل بنیادین را برای رسیدن به حالات تصوف انجام میدادند. ۱-حواس ۲-عقل ۳-قلب ۴-شهود ۵-وحی الهیٰ. گاهی صوفیان برای افزایش و رونق جریان تصوف پیش از اجرای مراسم حتی از گیاهانی مانند ماریجوآنا و خشخاش تازه استفاده می کردند. در شواهد مختصری ایلامیان باستان، آزتکها، مادها و پارتها، هخامنشیان، ساسانیان، دوران خلفای عباسی، بنی امیه و... در مواردی این مصارف را داشته اند.
عرفان و ادیان
در عرفانهای منتسب به ادیان، حقیقت وجود خداست و رسیدن به او غالباً از طریق زهد (و جذبه) است.
توجه به امور معنوی، زهد و پرهیزگاری و بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا از ویژگیهای عمومی مذاهب و ادیان است، در برخی ادیان مانند دین موسوی نشانههای این مطلب اندک است، ولی در بعضی آیینها مانند مسیحیت و آیین بودایی و تائوگرایی و دیگران این مطلب قویتر است. در تورات، انجیل و قرآن و کلمات بودا، لائوتسه، مانی و مزدک نیز چنین مطالبی به وفور یافت میشود.
به باور بسیاری، عرفان زاییده و مولود دین میباشد ولی به تازگی این باور که عرفان (که کشف سوالات اساسی بشریت توسط احساسات میباشد) مادر دین است؛ با این توجیه که عرفان متعلق به قشر خاص و معدودی از افراد جامعه بشری میباشد که با گوشهگیری و ریاضت و گذشتن از نفسانیات و تکیه بر احساسات و امور ماورائی به این مهم میرسند.
عرفان اسلامی
در اسلام نیز آیات گوناگون در قرآن، زهد و پارسایی و بیاعتنایی به امور دنیوی را مایه خشنودی خدا از بنده و سبب وصول او به مراتب و مقامات برتر و نزدیکی به پروردگار شمردهاست. به اعتقاد مسلمانان، عرفان اسلامی عالیترین روش، علم خداجویی است و حقیقت آن برآمده از متن اسلام است که در دامن فرهنگ اسلامی، رشد و تکامل پیدا کردهاست. مسلمانان اعتقاد دارند که عرفان اسلامی کاملترین نوع عرفان را در جهان به وجود آوردهاست. مسلمانان معتقدند، عرفان اسلامی، در میان مکاتب و دیگر علوم اسلامی جهانبیننگر مانند فلسفه، کلام و اخلاق به مراتب با تعالی و جدیت بیشتر به دنبال حقیقت و خداجویی است و میتوان از آن به عنوان علمی یاد کرد.
سلوک عرفانی
معنی لغوی واژه سلوک، «سِیر» است. فردی که در مسیر شناخت حقیقی یا خودشناسی سیر میکند را «سالِک» مینامند. سیر و سلوک عرفانی مشتمل بر دو مرحله اصلی است که شامل «سیر الی الله» و «سیر فی اللهّ» میباشد. بنا به گفته عرفا، سیر الی الله دارای نهایت است، ولیکن سیر فی الله نهایتی ندارد. سیر الی اللهّ بدبن بدین معنی است که سالک چنان سیر میکند که از هستیِ نفسانیِ خود، نیست میشود و به هستی خدا، هست میگردد. به کلام دیگر، به خدا زنده، دانا، بینا، شنوا و گویا میگردد. سالک در مراحل ابتدایی سلوک، میپندارد که نفس موجودی واقعی است، ولیکن در مراحل بعدی، آن پندار از بین میرود و به یقین درک میکند که «هستی» تنها از آن خداست و بس. سالک در مسیر سلوک بدانجا میرسد که اشیاء و حکمت آنها را، آنگونه که حقیقتاً هستند به تفصیل و به تحقیق میبیند و میداند به نحوی که هیچ چیزی در عوالم مُلک، ملکوت و جبروت بر وی پوشیده نمیماند. دسته ای از عرفای ایران، بر این باورند که ممکن است سالک بتواند همه مواردی که گفته شد را بداند و نادانسته ای برای وی باقی نماند، ولی گروه دیگری از عرفا، بر این قائل هستند که چون عمر انسان کوتاه است و حکمت و علم خدا بسیار، فلذا سیر فی الله نهایتی ندارد.