درخواست اصلاح

طول

از دانشنامه ویکیدا

طول یا درازا یکی از کمیت‌های اندازه‌گیری فاصله است. به این ترتیب که فاصله بین دو نقطه در فضا را می‌سنجد. درواقع طول فاصله بین نقطه آغاز و پایان یک مسیر است.

طول و عرض در شکل هندسی مستطیل
طول و عرض در شکل هندسی مستطیل

اندازه‌گیری طول با واحدهای مختلفی انجام می‌ششود اما رایج‌ترین واجد اندازه‌گیری طول، متر می‌باشد. از دیگر واحدهای اندازه‌گیری طول می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

واژه شناسی

/tul/

مترادف: درازا، درازی، ضلع بزرگ‌تر، دیرش، مدت، زمان ، امتداد، مسافت، بعد

متضاد: پهنا، عرض

معادل فارسی: درازا، درازای، درازنا

معادل انگلیسی: length, length of time, duration, longitude, abscissa, long

طول ممکن است معانی دیگری نیز داشته باشد. در متون کهن فارسی از واژه طول در توصیف موارد دیگری نیز استفاده شده است. در ادامه معانی و کاربدهای مختلف واژه طول بر اساس لغت‌نامه و فرهنگ‌نامه‌های مختلف شرح داده شده‌است:

بر اساس لغت‌نامه دهخدا

طول. [طَ وَ] (ع اِمص) درازی لفج برین شتر، یا عام است. (منتهی الارب). درازی در لب بالائین شتر. (منتخب اللغات). طول. [ طِ وَ ] ( ع اِ ) طیل. پای بند ستور. رسن دراز که بدان ستور را به علف بندند. گویند: ارخ للفرس طوله ؛ یعنی دراز کن رسن آن را. و طال طولک و طیلک ؛ یعنی دراز شد عمر تو یا درنگی یا غیبت تو. ( منتهی الارب ). رسن که بدان پای چارپا بندند. رسن دراز که ستور را بدان بندند و سر دهند که بچرد. ( منتخب اللغات ). رسن که بر پای ستور کنند و فروگذارند تا می‌چرد. (مهذب الاسماء).

طول. [ طُوْ وَ ] ( ع اِ ) مرغی است. (مهذب الاسماء). مرغیست آبی درازپا. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). اسم طائری است پاهای آن طولانی. ( فهرست مخزن‌الادویه ). درازپا (از مرغان). طول. [ طُ وَ ] ( ع اِ ) عمر. || دیری. || غیبت. || ( ص ، اِ ) ج ِ طولی ̍. ( منتهی الارب ). - سبع طول ( در قرآن ) ؛ هفت سوره طویل قرآن و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف باشد، و در هفتمی خلاف کرده اند، بعضی سوره یونس گفته‌اند و بعضی سوره انفال و براءة را معاً یک سوره شمرده و جزء سبع طول نهاده‌اند. رجوع به سبع طوال شود. - || سبع طُوَل (در شعر)؛ معلقه امروءالقیس و زهیر و عمرو و لبید و طَرَفة و حارث و عنترة.

طول. ( ع اِمص ، اِ ) زیادت. فزونی. ( منتهی الارب ) افزونی. ( مهذب الاسماء ). فضل. || علو. || سعه. فراخی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). دستگاه. ( منتهی الارب ). || توانگری. ( منتهی الارب )( منتخب اللغات ). غنی ̍. توانائی. (منتهی‌الارب). قدرت. (منتخب‌اللغات). || نیکوئی. (مهذب‌الاسماء). || من : ذو الطول و المن. || طُوَل. ( منتهی الارب ). رجوع به طُوَل شود. طیل. || عمر. زندگانی. || غیبت. درنگی. ( منتهی الارب ). گویند: طال طولک و طیلک ؛ ای مکثک او عمرک او غیبتک. || و یقال : لاآتیک طول الدهر؛ ای مدته. (مهذب الاسماء). طال طولک ؛ ای مدتک. (مهذب الاسماء).

طول. [ طَ ] ( ع مص ) منت نهادن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || فزونی کردن بر کسی. فخر نمودن. ( منتهی الارب ). با کسی فضل کردن. ( زوزنی ). در فضل غلبه کردن. ( تاج المصادر ). غالب آمدن در فضل. ( منتخب اللغات ). || غالب آمدن در درازی ، و منه فی حدیث استسقاء عمر فطال العباس عمر؛ ای غلبه فی طول القامة و کان عمر طویلاً و کان العباس اطول منه. ( منتهی الارب ). بدرازی غلبه کردن. (تاج المصادر . || احسان کردن. (منتهی الارب)

براساس فرهنگ معین

(طَ یا طُ ) [ ع . ] (اِمص .) ۱ - زیادت ، فزونی . ۲ - علو. ۳ - وسعت، فراخی . ۴ - قدرت، توانگری .

[ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دراز شدن ، مدت دار شدن. ۲ - (اِمص . ) درازی .

( ~. ) [ ع . ] (مص ل .) ۱ - منت نهادن بر کسی . ۲ - فزونی جستن بر کسی . ۳ - احسان کردن .

براساس فرهنگ عمید

.قدرت، توانگری.

۲. فزونی.

۳. عطا، احسان.

۱. [مقابلِ کوتاهی] درازی.

۲. [مقابلِ عَرض] درازا.

۳. (اسم مصدر) دراز شدن.

۴. (ریاضی) هر یک از دو ضلع بزرگ تر مستطیل.

۵. امتداد: در تمام طول خیابان، قدم به قدم گل گذاشته بودند.

۶. (اسم مصدر) طولانی شدن.

۷. مدت: در طول این چند سال، پدرت خیلی شکسته شده است.

* طول جغرافیایی: (جغرافیا) فاصله زاویهای بین نصف‌النهار هر نقطه از نصف النهار مبدٲ (معمولاً گرینویچ).

* طول دادن: (مصدر متعدی ) به تأخیر انداختن.

* طول کشیدن: (مصدر لازم ) به درازا کشیدن، ادامه یافتن.

* طول موج: (فیزیک) فاصلۀ مابین ماکزیمم‌های دوموج متوالی، مقدار مسافتی که حرکت ارتعاشی در زمان تناوب خود می‌پیماید.