درخواست اصلاح

صادق هدایت

از دانشنامه ویکیدا

صادق هدایت نویسنده ایرانی اهل تهران است که در 28 بهمن 1281 به دنیا آمد. او فرزند هدایت قلی خان و زیور الملوک بود و دو خواهر و دو برادر بزرگتر از خودش داشت.

صادق هدایت
صادق هدایت
اطلاعات شخصی
نام(های): صادق هدایت
تاریخ تولد: 28 بهمن 1281
محل تولد: تهران
تاریخ فوت: 19 فروردین 1330
محل دفن: پاریس
پیشه: نویسنده، منتقد

صادق هدایت پس از گذراندن دوره ابتدایی، از 15 سالگی وارد مدرسه فرانسوی‌ها شد و در همین مدرسه علاقه او به ادبیات و نویسندگی شکل گرفت. او در همین دوران نخستین مقاله خود را در روزنامه هفتگی منتشر کرد و پس از اتمام تحصیلات در مدرسه سن‌لویی، برای ادامه تحصیلات خود در سطح عالی، راهی اروپا شد. او ابتدا در بلژیک، ریاضی محض خواند و سپس به فرانسه رفت. در این دوران او داستان «مرگ» را نوشت و مقاله‌ای با نام «جادوگری در ایران» منتشر کرد. و نسخه کامل‌تری از کتاب «انسان و حیوان» را نیز به چاپ رسانید.

او را از پایه‌گذاران داستان‌نویسی مدرن در ایران می‌دانند. نوشته‌های او اغلب آمیخته با اعتراض و انتقاد است. او آشکارا بر اعتقادات مذهبی و حتی ملی می‌تازید.

صادق هدایت آثار متعددی به صورت داستان، مقاله، ترجمه، نقد و... دارد.

او نهایتا در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ درحالی که 48 ساله بود، خودکشی کرد و از دنیا رفت. او پیش از این نیز اقدام به خودکشی‌های نافراجام دیگری کرده بود. پیکر او در پاریس، و در قطعهٔ ۸۵ گورستان پرلاشز دفن شده‌است.

خودکشی

ناامیدی و نفرت از زندگی و یاس در بسیاری از آثار صادق هدایت قابل لمس است. او یک بار در سال ۱۳۰۷ خود را از پل مارن در فرانسه به پایین انداخت و اقدام به خودکشی کرد اما توسط افرادی که در آن حوالی مشغول قایق سواری بودند نجات پیدا کرد و خودکشی او نافرجام ماند. انگیزه او از این خودکشی هیچگاه مشخص نشد.

او برخی آثار شاخص خود مانند «پروین دختر ساسان»، «زنده‌به‌گور» و «مادلن» را پس از این اتفاق نوشت. اما تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و به ایران بازگشت.

او در سال 1329 مجددا به فرانسه برگشت تا کتاب‌های خود را بفروشد. اما هرگز از فرانسه باز نگشت و در آپارتمان اجاره‌ای خود، با باز گذاشتن شیر گاز و بستن منافذ خانه، خودکشی کرد و از دنیا رفت.

صادق هدایت و شکل‏گیری اصحاب ربعه

در اوائل دهه دوم قرن حاضر جمعی مرکب از سعید نفیسی، عباس اقبال، محمدتقی بهار، نصرالله فلسفی، رشید یاسمی، بدیع‏‌الزمان فروزانفر که با حمایت دستگاه فرهنگی وقت به فعالیت ادبی می‏پرداختند به «اصحاب سبعه» معروف شدند. رشید یاسمی خود عضو دربار بود و چون مشی بقیه نیز دولتی و رسمی بود لذا این جریان از سوی دربار شدیداً حمایت می‏شد. گروه دیگری با محوریت صادق هدایت به فعالیت فرهنگی و ادبی اشتغال داشت که خود را رقیب جریان فوق می‏دانست. یکی از اعضای آن به نام فرزاد جهت دهن‏کجی به آن جریان نام «اصحاب ربعه» را برای گروه انتخاب کرد. این جمعیت پس از آشنایی هدایت با بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد و در نتیجه قرابت فکری آنها در عرصه‏‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری شکل گرفت. بعدها عبدالحسین نوشین، حسن رضوی و مین باشیان نیز به این جمع اضافه شدند.


مجتبی مینوی طرز فکر ربعه را این‏گونه توصیف می‏نماید:

«ما با تعصب جنگ می‏‌کردیم و برای تحصیل آزادی کوشش می‏کردیم و مرکز دایره ما صادق هدایت بود»

مسعود فرزاد می‏گوید:

در آن زمان من و مجتبی مینوی خیلی با هم دوست بودیم و گاهی به خانه سعید نفیسی که شوهرخواهرم بود، می‏رفتیم. در یکی از این آمد و رفت‏ها و یا در کافه بود که خیلی عادی و بی‏ مقدمه باهدایت آشنا شدم. مینوی با بزرگ علوی آشنایی مختصری داشت و هدایت نیز با بزرگ علوی آشنا بود... ما چهار تا جوان بودیم با اندک اختلاف سن، هر چهار تا فرنگ دیده و تحصیلکرده و به قول آن روزی‏‌ها زباندان بودیم و تا حدی بیگانه با جا و مکان خودمان و راغب به اندیشه‏‌ها و افکار نو... و هر چهار تن در زمینه ادبیات دست و پا می‏زدیم. هدایت فرانسه می‏دانست، من انگلیسی می‏دانستم، علوی آلمانی و مینوی عربی. با این کیفیت هر یک از افراد این گروه می‏توانست با اکثر رویدادهای ادبی جهان آشنا شود.[۱]

صادق هدایت و فرهنگ سیاسی

مواضع هدایت، نوشته‌هایش، منش او و حتی انتخاب دوستان متجدد و همنشینی با گروه ربعه حکایت از شیفتگی وی به غرب است. عده‏‌ای حضور فراوان او در کافه‌‏ها و میخانه ‌ها را تمایل زندگی به سبک اروپایی می ‏دانند که البته این با روحیه خراباتی، بی غمی و فرار از غم در او نیز سازگار است.

هدایت به لحاظ روحی دچار یأس و ناامیدی است. برخی دلمردگی و پژمردگی روحی او را در یأس فلسفی وی جست وجو می‏ کنند. خودکشی او را نیز ناشی از این امر می ‌دانند؛ چرا که تحقق نیافتن آرزوها و آمال و آرمانهای اجتماعی و انسانی او در سالهای پایانی دهه 20 به رسیدن وی به بن‏بست کامل منجر می ‏شود. سرخوردگی روحی او علاوه بر وضعیت ذاتی و تأثیرپذیری از محیط خاص خانواده و شکل خاص جامعه‏ پذیری او در محیط خانواده می‌‏تواند ناشی از اوضاع داخلی ایران از قبیل حاکمیت مفاسد اجتماعی، فقر و جهل، استبداد شاهی و اوضاع بین‌‏الملل از قبیل بروز دو جنگ ویرانگر اول و دوم جهانی، رکود اقتصادی اروپا و سرخوردگی غرب از مدرنیسم باشد.

برخی از زاویه دید فرویدیستی به تحلیل شخصیت او پرداخته ‏اند. از این رو، محرومیت جنسی وی را در برداشتها و نتیجه‏ گیریهایش بی‏ تأثیر نمی ‌دانند. او از همان ابتدای زندگی با چنین روحیه مغموم و مأیوس همزیستی داشت، کما اینکه مقاله کوتاه «درباره مرگ» را در 1305، همان سالهای ابتدایی ورود به بلژیک، در گاهنامه ایرانشهر انتشار داد. قبل از آن هم با انتشار انسان و حیوان و فوائد گیاه‌خواری بدبینی از هستی و به ویژه از انسانها را ترسیم نمود.

آشنایی با فلسفه بودا و شاخه‏‌های مختلف نیهیلیستی اروپا در دوران اقامتش در فرانسه وضع نابهنجار روحی‏اتش را تشدید کرد. او پس از مطالعه گروه محکومین و آثاری از این دست در اواسط دهه 20 با فرانتس کافکا آشنا شد و در پی آن پیام کافکا را نوشت، متنی که به وصیت‌نامه هدایت مشهور گشت. این متن را به عنوان مقدمه ‏ای بر گروه محکومین نوشت. هدایت همچنین آثار دیگری از این نویسنده پوچگرا را که همعصر او بود، یعنی مسخ و گراکوس شکارچی، را ترجمه کرد. گرچه با قلم هرزه ‏درای خود با کلمات و یا جملات رکیک و موهن به دین و نقش سازنده آن می‏ تازد، ولی کافکای محصول فضای ناامن و بن‏بست مدرنیته همچنان امیدوار است و خرده امیدی در او سوسو می‏ کند.

جلال آل‏ احمد معتقد است بوف کور ترجمه حالات نویسنده است و یک اتوبیوگرافی روحی است.

گذشته از تمام این تفاصیل، هدایت به لحاظ روحی دچار یأس و ناامیدی است. چنین خصلت بارز و مهمی نه در آثار او بلکه در مرحله عمل نیز به اثبات رسیده است (اشاره به دو بار خودکشی او) از این رو، دلهره‏ های فلسفی او را ناشی از همین ویژ‏گی و خصائص شخصی و روحی می ‏دانند. تنها بحث بر سر این است که ریشه این روحیه مغموم چیست؟ دکتر شریعتی وجود چنین صفتی در او را بیدردی و رفاه او نسبت می ‏دهد. او درد هدایت را در بیدردی و بی‌‏هویتی برآمده از خاستگاه طبقاتی‏اش جست وجو می‏ کند. شریعتی روح و روان هدایت را عکس ‏العمل مستقیم روحیه اشراف‌‏زادگی و بورژوایی او می ‏داند.[۲]

آثار

برخی از آثار صادق هدایت به این شرح اند:

رباعیات خیام

فوائد گیاهخواری

زنده‌بگور

پروین دختر ساسان

سایه مغول

اصفهان نصف جهان

سه قطره خون

نیرنگستان

سایه روشن

مازیار

وغ‌وغ ساهاب

ترانه‌های خیام

بوف کور

علویه خانم

حاجی آقا

افسانه آفرینش

ولنگاری

توپ مرواری

سگ ولگرد

کاروان اسلام

مجموعه نوشته‌های پراکنده

ترجمه‌ها

ترجمه از زبان فرانسه

کور و برادرش (۱۳۱۰) نوشته آرتور شنیتسلر

کلاغ پیر (۱۳۱۰) نوشته الکساندر لانو کیلاند نویسنده نرووی

تمشک تیغ دار (۱۳۱۰) نوشته آنتون چخوف

مرداب حبشه (۱۳۱۰) نوشته گاستون شراو نویسنده فرانسوی

جلوه قانون نوشته فرانتس کافکا

مسخ نوشته فرانتس کافکا

گراکوسی شکارچی نوشته فرانتس کافکا

گروه محکومین نوشته فرانتس کافکا

دیوار نوشته وان پل سارتر

ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی

گجسته ابالیش (۱۳۱۹)

گزارش گمان‌شکن (۱۳۲۲)

یادگار جاماسب (۱۳۲۲)

کارنامه اردشیر بابکان (۱۳۲۲)

زند وهومن یسن (۱۳۲۳)

آمدن شاه بهرام ورجاوند (۱۳۲۴)

مقالات

مقدمه‌ای بر رباعیات خیام

انسان و حیوان

پیام کافکا

منابع

  1. <صادق هدایت و شکل‏گیری اصحاب ربعه> برداشته شده در 4 تیر 1402
  2. <صادق هدایت و فرهنگ سیاسی> برداشته شده در 4 تیر 1402