درخواست اصلاح

مهدی باکری




از دانشنامه ویکیدا

شهید مهدی باکری (تولد: 12 اردیبهشت 1333، میاندوآب- شهادت: 25 اسفند 1363، تالاب هورالعظیم) یکی از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از شهدای دفاع مقدس است[۱].

شهید مهدی باکری
شهید مهدی باکری
اطلاعات شخصی
نام(های): مهدی باکری
تاریخ تولد: 12 اردیبهشت 1333
محل تولد: میاندوآب، استان آذربایجان غربی
محل دفن: مفقودالاثر در آب‌های هورالعظیم
تاریخ شهادت: ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ (33 سال)
محل شهادت: محور هورالهویزه
محل زندگی: ارومیه
تحصیلات: مهندسی مکانیک
پیشه: دادستان دادگاه انقلاب ارومیه، شهردار ارومیه، فرمانده لشکر 31 عاشوره
همسر(ها): صفیه مدرس
فرزندان: ندارد

کودکی و تحصیلات

مهدی باکری در کودکی مادرش را در اثر تصادف از دست داد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رساند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، وارد دانشگاه تبریز شد. رشته تحصیلی او مهندسی مکانیک بود. همزمان با ورود به دانشگاه، فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد. برادر بزرگترش، علی باکری، که از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود، به دست ساواک به شهادت رسید. مهدی نیز تحت نظر ساواک قرار داشت و بارها بازجویی شد.

فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی پیش از انقلاب

در دوران دانشگاه، مهدی باکری یکی از فعالان مبارزات دانشجویی بود و با چهره‌هایی چون سید یحیی رحیم‌صفوی و حسین علائی آشنا شد. پس از شهادت برادرش علی، این انگیزه برای ادامه مبارزه در او قوی‌تر شد. در دوران خدمت سربازی نیز، با تبعیت از اعلامیه امام خمینی (ره) که سربازان را به ترک پادگان‌ها دعوت می‌کرد، از خدمت فرار کرد و به طور مخفیانه به فعالیت‌های انقلابی پرداخت[۲].

فعالیت‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی، مهدی باکری به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و نقش مهمی در سازماندهی و تقویت سپاه ارومیه ایفا کرد. همزمان با فعالیت در سپاه، به عنوان دادستان دادگاه انقلاب ارومیه منصوب شد و برای مدت ۹ ماه نیز شهردار ارومیه بود[۳].

ازدواج

وی با ازدواج با صفیه مدرس، در آستانه شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 زندگی مشترک را آغاز کرد؛ مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. تنها دو روز پس از عقد، به جبهه‌های جنگ اعزام شد. آنها هرگز صاحب فرزند نشدند[۴].

مهدی باکری در دفاع مقدس

شهید مهدی باکری از نخستین روزهای جنگ تحمیلی حضور فعال در جبهه‌ها داشت و در عملیات‌های متعددی شرکت کرد.

او معاون تیپ نجف در عملیات فتح‌المبین بود. عملیات فتح‌المبین در فروردین 1361 به مدت هفت روز در جریان بود و در نهایت منجر به عقب‌نشینی نیروهای عراق و پیروزی ایرانیان شد. در این عملیات نیروهای ایرانی تحت محاصره شدید نیروهای عراقی بودند و تعداد زیادی از سربازان ایرانی به شهادت رسیدند. مهدی باکری در جریان عملیات فتح‌المبین در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد.

یک ماه پس از عملیات فتح‌المبین، مهدی باکری در عملیات بیت‌المقدس حضور پیدا کرد و در جریان این عملیات نیز از ناحیه کمر مجروح شد. او با وجود جراحات متعدد، جبهه را ترک نکرد و برای مدتی به مقر بی‌سیم بسیج عازم شد.

او سپس در عملیات رمضان به عنوان فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا حاضر شد. این عملیات در خاک عراق انجام شد و مهدی باکری در این عملیات نیز جراحاتی برداشت. او با فرماندهی دقیق خود در جریان عملیات‌های مختلف، به آزادسازی بخش‌های مهمی از خاک ایران که در اشغال عراقی‌ها بودند کمک کرد.

از دیگر عملیات‌هایی که مهدی باکری در آنها حضور داشته می‌توان به عملیات مسلم ابن عقیل، عملیات والفجر مقدماتی، عملیات والفجر ۱، عملیات والفجر ۲، عملیات والفجر۳ و عملیات والفجر۴ و عملیات خیبر اشاره کرد. او در عملیات والفجر مقدماتی و عملیات‌های چهارگانه والفجر، فرماندهی لشکر عاشورا را به عهده داشت.

حمید باکری، برادر مهدی باکری در عملیات خیبر به شهادت رسید. در جریان این عملیات، جزیره مجنون از تصرف نیروهای عراقی و لشکر بعث بیرون آمد. مهدی باکری با وجود داغ برادر، در جبهه ماند و نوشت: «شهادت حمید یکی از الطاف الهی است... من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا بود، ادامه می‌دهم.»[۲]

شهادت مهدی باکری

شهید باکری در 25 اسفند ۱۳۶۳، فرماندهی عملیات بدر را بر عهده داشت که با رمز «یا فاطمه الزهرا (س)» در محور هور الهویزه انجام شد. این عملیات بزرگ با مشارکت لشکرهای مختلف ارتش و سپاه بود و در آن رزمندگان توانستند پیشروی‌های قابل توجهی داشته باشند.

مهدی باکری در جریان هدایت رزمندگان در شرق دجله، در معرض تیر مستقیم نیروهای بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید. هنگام انتقال پیکر او با قایق از آب‌های هورالعظیم، قایق هدف آر پی جی دشمن قرار گرفت و واژگون شد. جسد شهید هرگز پیدا نشد و مفقودالاثر باقی ماند[۵].

کتاب‌شناسی

برخی از کتاب‌هایی که درباره مهدی باکری چاپ شده‌اند:

  • همیشه باهم، جهانگیر خسروشاهی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
  • سیرت سرداران، جلد ۵ (من یک بسیجی‌ام)، به کوشش ابراهیم گودرزی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
  • ره‌یافتگان وصال، حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
  • خداحافظ سردار، سیدقاسم ناظمی، کنگره شهدا و سرداران شهید آذربایجان شرقی.
  • آقای شهردار، داود امیریان، دفتر ادبیات و هنر مقاومت.
  • غروب آبی رود، جهانگیر خسروشاهی، حوزه هنری.
  • به مجنون گفتم زنده بمان‏(جلد ۲)، فرهاد خضری، روایت فتح‏.
  • افلاکیان زمین (جلد ۷)‏، محمدحسین عباسی ولدی، نشر شاهد.
  • شهرداران آسمانی، اسفندیار مبتکر سرابی، نسیم حیات (قم).
  • اسوه‌های ماندگار، حسین نجفی، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان شرقی.

وصیت‌نامه

متن وصیت‌نامه شهید مهدی باکری به شرح زیر است[۶]:

بسم‌االه الرحمن الرحیم

یا الله، یا محمد، یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین یا علی یا محمد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمد یا علی یا حسن یا مهدی (عج)؛

و تو ای، ولی‌مان یا روح‌الله! و شما ‌ای پیروان صادق شهیدان؛

خدایا! چگونه وصیت‌نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم، ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛

رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب! العفو. خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی.‌

ای وای که سیه‌روی خواهم بود. خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم!

یا اباعبدالله شفاعت. آه چقدر لذت‌بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش! ولی چه کنم که تهی‌دستم. خدایا! تو قبولم کن!

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی‌اش.

عزیزانم! اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است.

آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و برحذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره‌ساز ماست. ‌ای عاشقان اباعبدالله!

بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه‌ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند.

بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.

وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست.

همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید.

پشتیبان و از ته قلب، مقلد امام باشید، اهمیت زیاد به دعا‌ها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است.

همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آن‌ها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام به بار آیند.

از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.

خدایا! مرا پاکیزه بپذیر.

مهدی باکری

بخش دوم این دستنوشته خطاب به صفیه مدرس همسر شهید است که باکری در چند سطر خواسته هایش را از وی بیان می کند:

صفیه بایستی انشاءالله مرا ببخشی من نتوانستم همسر خوبی برایت باشم ولی تو خودت میدانی که من دنبال چه کار بودم و وقت من در چه را می گذشت و قلبت قوی باشد برای خدا. سرنوشت ما دست خداست فقط باید در راهش بود که چه پیش بیاید از اوست. امیدوارم در همه حال در طلب جلب رضایتش باشی و خود را به او سپرده و شکرگزار دائمیش باش. التماس دعا دارم.

منابع